حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

هدیه ای از جنس عشق

دوستت دارم

برای مرد زندگیم مینویسم برای او که پدر شدن برازنده اوست برای او که زحمتکش ترین مرد زندگی است برای او که مهربانترین است برای او که پدر دخترک بهشتی است مهربانم گل زیبای زندگیم دوستت دارم به خاطر تمام نگرانی هایی که برایت شمردم و تو ارام گفتی توکلت به خدا باشد برای تو که گریه کردمو ان روز ها از جواب نامشخص امنیو سنتز گفتم  و تو گفتی دخترمان سالم است و دلم را ارام کردی  همیشه همراهم متشکرم برای مادر رویاها مینویسم برای مادر زیبایم برای فداکار ترین مادر دنیا او که همدم غصه هایم است او که کل معنای زندگی است مادر مرا ببخش مرا به خاطر تمام نگرانی هایی که برایت دادم برای تمام اشکهایی که برایم ریختی ببخش کاش بتوانم حتی ذره ...
29 خرداد 1393

فقط خدایا شکرت

همین الان ا زمایشگاه بر گشته ام اشکها امانم را بریده اند امروز صبح از خواب بیدار میشوم خبر نمره هایم میرسدو خوشحالم بالافاصله گوشی خانه زنگ میخورد خانم جواب ازمایش تان حاضر است میگویم میشود جوابش را فقط بگویید نرمال است یا نه میگوید خیر حضوری بیایید دل توی دلم نیست اشک میریزم فقط صدا میزنم یا عباس پدرم میاید با او میروم همسرم نگرانیش از پشت تلفن مشخص است میرویم نمیدانم چگونه پله های ازمایشگاه را بالا بروم نمیدانم چگونه امام حسین را صدا بزنم اصلا من کجایم؟انگار روی زمین نیستم انگار این پاها مال خودم نیست نفس زنان میرسم بالا جواب را میدهند دستم و میگویند نرمال است جواب ازمایش دخترم 46xx است گریه میکنم میخندم پدرم چقدر خوشحال است او بی شک فر...
29 خرداد 1393

الهی و رب من لی غیرک

با تمام حال ندارم با تمام درد و نگرانیم امده ام تا بنویسم تا دلم ارام شود دوشنبه 93.3.12 جوابم ازمایش غربالگری دوم را میگیرم باید به دکتر نشان دهم خودم که نگاه میکنم عددش زیاد جالب نیست 1به 350 ریسک سندرم داون است دلم اشوب است میروم مطب دکتر نگاهی میکندو میگوید خوب است ولی من میدانم که خوب نیست میگوید معرفی برای دکتر ژنتیک مینویسم به خاطر ازدواج فامیلی تان و الا لازم نبود دلم میگیرد اشکها سر میخورند روی گونه هایم بیرون میایم همسرم هزاران سوال بی جواب از اشکهایم دارد چهارشنبه میروم دکتر ژنتیک همراه مادر و پدرم . مادرم اشکهایش میریزد پدرم با لبخند همیشگیش میخواهد دلم را ارام کند و من باید دلداری بدهم من باید همه غمها را پنهان بکنم مباد...
15 خرداد 1393

دخترک بهشتی من

کمر درد خیلی اذیتم میکند طوری که پای چپم بیحس شده است فشارم نگرانم میکند نکند خون به نازدانه نرسد صبح چهارشنبه با همسرم مطب دکتر میرویم نگرانم نمیدانم چرا ؟؟روی ترازو میروم وزنم زیاد نشده است دکتر تعجب میکند و میگوید دیگر در سه ماهه اول نیستی باید وزنت بالا برود فشارم باز بالاست ازمایش غربالگری دوم و دفع پرئتئین و سونو گرافی مینویسد تا  مرکز سونو گرافی دل توی دلم نیست هم خوشحالم که به دیدنش میروم هم نگرانم که نکند رشد نکرده باشد سرم عجیب درد میکند هی تکرار میکنم فالله خیر الحافظین نوبت من میرسد میروم روی تخت دوست داشتنی عکس نازدانه میاید حرکت قلبش را که میبینم ابی میپاشد بر تمام اتش های سوزان دلم بلههههه حرکت میکند پا میکوبد &nb...
9 خرداد 1393
1